شیطونیهای قند عسلم
سلام بر نفسم....عمرم....جونم
پسر گلم این روزها خیلی شیطونی می کنی و دل مامان و می بری. الهی قربونت برم که تازگیها وقتی باهات حرف می زنیم بهمون زل می زنی صداهای جالب در میاری و می خندی. میمیرم بر خنده هات. هیچ لحظه ای برام بهتر از این لحظه نیست.
پسر نازنینم. خیلی پر جنب وجوشی همش دست وپاتو تکون میدی. دستهای نازت رو می خوری. بعضی وقتها که شیر می خوری دوست داری همراش دستاتم بخوری وقتی می بینی نمی تونی گریه می کنی. اصلا پشه بندت رو دوست نداری هر بار میذارمت داخلش اونقدر لگد می زنی تا باز بشه. فقط دوست داری باهات بازی کنیم و حسابی بغلی شدی هر وقت بیداری باید بغلت کنیم و باهات بازی کنیم اگه تنهات بذاریم گریه میکنی.
دل دردت هم بهتر شده . ولی فکر کنم گوشات درد می کنه چون دستاتو به گوشات می کشی و گریه می کنی الهی مامان بمیره تو درد نکشی عزیزم.
هفته قبل جمعه با بابایی رفته بودیم گردش پل هوایی. حسابی خوش گذشت.اینهم عکش:
قربون چشات برم که اینطور زل می زنی به دوربین
دوشنبه عمه رقیه ی من افطار دعوتمون کرده بود. خیلی خوش گذشت همه می گن خیلی بزرگ و دوست داشتنی شدی.
اینهم عکسای مهمنی گلم:
قربونت برم که اینقدر ناز شدی. عاشقتم پسر یکی یه دونم
راستی عزیز و عمه هات و زن عمو و خاله زهرا با دختر خاله ها همگی رفته بودن مشهد خیلی اصرار داشتن من هم باهاشون برم علی رغم میلم که دوست داشتم برم به خاطر شما نتونستم برم اخه ترسیدم تو راه مریض شی. یکم بزرگتر بشی می ریم مشهد. برا سلامتیت بابایی به امام رضا نذر کرده ببریمت زیارت.
روز جمعه برگشتن برات کادوهایی اوردن زیارت همشون قبول و دست گلشون درد نکنه. اینهم عکساش:
اینو عزیز برات اورده:
اینهم خاله زهرا:
اینهم عمه ناهید:
مبارکت باشه عسلم