الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره
پیوند عشقمونپیوند عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

الیار شیرینی زندگیم

این روزها.......

1393/5/26 11:31
نویسنده : مامان الیار
820 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازنینم

هر روز که می گذره بیشتر وابسته ات می شم پسر نازنینم. اونقدر شیرین و دوست داشتنی هستی که همه رو جذب خودت می کنه. من و بابایی عاشقتیم..

مامان جون وبابا جون هم نمی تونن دوریت رو تحمل کنن هر روز باید ببیننت اگه ماهم نریم خونشون اونها میان اینجا تا تورو ببینن از وقتی تو اومدی دیگه منو بحساب نمیارنغمگین همش قربون صدقه تو میرن. عزیزت هم  خیلی دوست داره چون ما طبقه بالای خونه ی عزیز اینا هستیم کمکم می کنه نمی ذاره ناهار درست کنم هر کارو خودش میکنه خیلی زحمتمونو می کشه ازش تشکر می کنم. 

 

عزیزم هر روز شیرینتر و دوست داشتنی تر می شی. تازگیها وقتی باهات حرف می زنیم تو هم صدا های جالب درمیاری که من عاشق اون صداهاتم.خیلی ورج و وورجه می کنی بیش از حد فعالی. چند روزه گریه ات هم خوب شده عادت کرده بودی شبها ساعت 9 تا 11 ;12 شب گریه می کردی طوری که نفست بند میومد. با بابایی بردیمت دکتر من احساس می کردم سرما خورده بودی ولی دکتر معاینه ات کرد گفت خدا رو شکر هیچ مشکلی نداری علت گریه ات هم تو ساعت های مشخص احتمال بدخوابیته که نمی تونی بخوابی. برات دارو نوشت دو سه روزه خدا رو شکر راحتی عسلم. پیش دکتر اونقدر ورج و وورجه کردی نمی گذاشتی معاینه ات کنه  دکتر گفت چه پسر بلایی. کلی با دکتر بازی کردی. وزنت هم 5 کیلو 250  گرم شده بود . دکتر از رشدت راضی بود.

پسر نازنینم فقط بغلی شدی دوست داری همش باهات بازی کنیم باهات حرف بزنیم یه لحظه نمی تونم تنهات بذارم گریه می کنی نمی ذاری به کاهام برسم اصلا روزها هر کاری می کنم نمی خوابی عوضش شبها خیلی راحت می خوابی.

اینهم عکسهای خوشگل پسر نازم

همش با دستات بازی می کنی و اونا رو می خوری

اینجا هم داری خودتو برام لوس می کنی که بغلت کنم.اگه بغلت نکنم این شکلی می شی

فردای عید فطر از تالش یکی از دوستهای خانوادگیمون مهین خانوم اینا همراه دوستاشون  اومده بودن خونه ی ما با اونها رفتیم گردش سد ارس و از اونجا هم جلفا. خیلی هم خوش گذشت. ممنون که اذیتمون نکردی.بابایی نگهت داشت تا ما با مهمونا بازارو بگردیم.

اینم عکست تو سد ارس که خوابیدی

اینهم عکس الیار بالام تو پارک کوهستانی جلفا

اینهم کادوی عمه جون رباب برای پسر گلم که اقا جون رفته بود تهران داده اقاجون اورده دست گلش درد نکنه

اینهم عمه جون رباب بارات اولین بار که از تهران اومده بود به دیدنت برات خریده بود که عکسش رو تازه برات میذارم

مبارکت باشه پسرم

خدای مهربونمو هر روز هزاران مرتبه شکر می کنم که تو رو به ما داده با اینکه زود بدنیا اومدی ولی حفظت کردو تو رو بما بخشید.

پسندها (4)

نظرات (6)

fatima
26 مرداد 93 12:29
سلام دوستم.... به وبلاگ من یه سر بزن. خیلی خوشحالم می کنی اگه بیای...... منتظرتم نظر یادت نره..........
مامان الیار
پاسخ
ممنون از این که به وبلاگ ما اومدین چشم حتما
مامان و بابا آناهیتا کوچولو
26 مرداد 93 14:10
سلام چه پسر نازی دارید خدا بهتون ببخشه خوشحال میشم به وبلاگ آنا کوچولوی ماهم سربزنید
مامان الیار
پاسخ
ممنون دوست خوبم. چشم حتما
مامان مینای آرتین
26 مرداد 93 15:22
بهبه الیار بالام جان... کجا بودی خاله دلم واست تنگ شده بود؟؟؟ قربون چشمهای خوشگلت لوس کوچولو... خداروشکر که خوبین و همه چیز روبه راهه و آقا الیار هر روز از روزقبل خوشگلتر و تپل تر و بزرگ تر میشه
مامان الیار
پاسخ
ممنون مینا جون. شما همیشه لطف دارین.
مامان علی
27 مرداد 93 9:37
خدا رو شکر که همه چیز خوبه..همیشه به سفر و گردش.....کادوهاشم مبارکه
مامان الیار
پاسخ
مرسی قربونت عزیزم
مامان و بابا
28 مرداد 93 0:50
ایلیار جونم چه بزرگ شدی ماشالا عزیز خاله تازه شروع شیطنت هاته قربونت برم خیلی بانمک شدی بوس بوس ♥♥♥♥
مامان الیار
پاسخ
خدا نکنه خاله جون. شما همیشه لطف دارین
مهزاد مامان عرفان
5 شهریور 93 9:58
سلام عزیزم ماشالله خوب وزن گرفتی. عزیزم عرفان هم مدام دستاشو میخوره و میگن دندون در میاره.
مامان الیار
پاسخ
ممنون مهزاد جون. امیدوارم بزودی دندوناشونو به راحتی بتونن دربیارن.