واکسن چهار ماهگی نفسم
چهار ماهگیت مبارک پسر نازم. ببخش گلم 3 روز دیر تبریک می گم اخه توی فسقلی اونقدر شیطون شدی که نمی ذاری به کارهام برسم همش باید در کنارت باشم.از یه طرف هم عروسی عمو فرهاد داره نزدیک می شه برای عروسی اماده می شیم.عمه جونا هم دارن فردا میان برای عروسی.امیدوارم پسر خوبی باشی تو عروسی مامانو اذیت نکنی.
پسرم,8 شهریور شنبه با مامان جون بردیمت مرکز بهداشت برای واکسن.اول وزن گیری کردن وزنت 5 کیلو و 750 گرم و قدت 61و دور سرت 41 شده گلم.
بعد بردنت واکسن اول داشتی با خانوم بهداشت که همسایمونه بازی می کردی و بهش می خندیدی دست و پا می زدی که بغلت کنه الهی قربونت برم که نمی دونستی می خوان اوفت کنن. واکسن رو که زدن خیلی کم گریه کردی پسر شجاع مامان. حتی موقع رفتن می خندیدی. چون قبل واکسن استامینفن داده بودم تو راه خوابیدی واالا از تو بعید بود که روز رو بخوابی. هر 4 ساعت استامینفن بهت می دادم و دستمال سرد رو پا هات گذشتم خدا رو شکر تب نکردی فقط ظهر یکم گریه کردی.
عزیزم عادت کردی شبها قبل خواب گریه ی حسابی بکنی بعد خسته بشی بخوابی. اونقدر گریه می کنی که نفست بند میاد ما هم نمی تونیم ارومت کنیم هر شب تو بغلم باید بخوابونمت وگرنه نمی خوابی.قربونت برم که کاری از دستم بر نمیاد. ولی عوضش شبها رو خیلی خوب می خوابی فقط برای شیر خوردن بیدار می شی شیرت رو می خوری می خوابی عادت کردی صبحا ساعت 7 بیدار شی اخه اداره ات دیر می شه بعدش هم تا شب بیداری اگه هم بخوابی تو بغلم می خوابی اگه بذارمت زمین زود بیدار میشی.
راستی چهارشنبه برای اولین بار خودم بردمت حموم. صبح جا تو باز کرده بودم که بازی کنی. که خرابکاری کردی من هم تنهایی بردمت حموم اول می ترسیدم ولی بعدش دیدم سخت نیست.اینهم عکس بعد حموم
موقع رفتن به مهمونی خاله مهناز
وقتی باهات حرف می زنم محکم پاهاتو زمین فشار می دی شکمت رو می ندازی بالا که بغلت کنم قند عسلم
اینهم عکس موقع مهمونی رفتن خونه ی نسرین خانوم دختر عمه ی بابای من
اینهم یه نمونه از خوردن دستای خوشمزه ات
اینهم زیباترین لبخنده دنیا
قربون چشای متعجبت برم عسلم