7ماه از حضور گرم عزيزم گذشت
سلام اليار بالام
ماهگيت مبارک عسلم
پسرم ببخش که دير به دير وبلاگتو بروز مي کنم. اخه سرم خيلي شلوغ بود و فرصت نمي کردم. بعد عاشورا عزيز 7 روز مراسم روضه خواني داشت البته يک روزش رو من براي سلامتي شما نذر کرده بودم که شعله زرد پخش کرديم.
بعد تموم شدن مراسمات از روز يکشنبه مريض شدي. اولين باري بود که مريض مي شدي و تب مي کردي حتي بعد واکسنات هم تب نکرده بودي.تبت خيلي شديد بود طوري که مجبور شديم شب ساعت 12 من و بابايي و مامان جون و باباجون ببريمت اورزانس.برات امپول ضد تب زدن و اورديم خونه پاشويه ات کردم و داروهاتو دادم خدا رو شکر تبت افتاد و با زور خوابيدي. الهي قربونت برم که از عذاب ناله مي کردي. تا صبح از نگراني من و بابايي نخوابيديم.همش تبت رو چک مي کرديم.
از فرداش تب نداشتي ولي بيحال بودي و چشمت عفونت کرده بود و جمع شده بود اونطور مي ديدمت خيلي ناراحت مي شدم. الان حالت بهتر شده ولي زياد سرفه مي کني. اميدوارم هر چه زودتر بهبودي کامل پيدا کني و ديگه هيچ وقت مريض نشي.
غذا خوردنت هم ماشالله خوبه فرني و سرلاک شير و موز و گندم رو خيلي دوست داري.شير مامانو بهتر از قبل مي خوري البته شير خشک هم مي خوري.
و اما عکسهاي خوشگل اليار بالام
اين عکس مال صبح امروز يعني هفت ماه و دو روزگيت. اين لباساتو مامان جون برات خريده.دست گلش درد نکنه
رورورکت رو هم خيلي خوب ميروني هرجا ميرم دنبالم مياي
راستي عزيزم از پنجشنبه ديگه کامل سينه خيز ميري اولش روي شکم مي چرخيدي ولي الان ديگه راحت ميري جلو.
خوابيدنت هم بهتر شده راحت تر مي خوابي مثل قبلانا با ماشين سواري نمي خوابي وقتي خوابت مياد بغلت مي کنم يه اهنگ ميذارم و مي خوابي.
اينهم مدل خوابيدنت قند عسل
اليار نازم در حال خوردن اويز تخت
اينهم عکست در حال بازي با خاله قورباغه
تازگيها ياد گرفتي پاهاتو مي گيري مي خواي بخوريشون ولي تا بحال موفق نشدي بخوري فقط جوراباتو مي کشي و درمياري
قربون تيپت عزيزم
علي اصغر مامان اينجا روز تاسوعاست براي بابايي گوسفند قربوني کرديم.از وقتي بابايي بدنيا اومده هر سال روز تاسوعا براش گوسفند قربوني کردن.راستي عزيزم اين لباساتم عزيز برات خريده. دستش درد نکنه
اينه شعله زردهايي که براي شما پختيم البته عزيز زحمتش رو کشيد
اميدوارم خداي مهربونم اين نذر رو از ما قبول کنه. پسر يکي يدونه ي ما رو حفظ کنه.امين