13 ماهگی شیر مردم
الیار جونم........13 ماهه که با وجود نازنین تو طعم شیرین مادری رو می چشم. وای که مادر پسری مثل تو بودن چقدر لذت بخشه. صبح ها که با صدای نازت صدام می کنی و بغلم میکنی و با دستای نازت تلاش می کنی که بیدارم کنی نمی دونی با چه انرژی از خواب بیدار می شم .نمی دونی هر روز چقدر خدای مهربون رو به خاطر داشتنت شکر می کنم که بهم بهترین فرشته رو داده.
پسر نازم این روزها خیلی شیرین و شیطون شدی.تقریبا از دو سه روز بعد تولد تونستی بدون کمک روی پاهات بایستی,دو سه قدم کوچولو هم برمیداری ولی هنوز به طور کامل راه نمیری ولی با کمک گرفتن از میز و دیوار و..........به همه جای خونه سرک میکشی من هم صبح تا شب فقط کارم شده دنبال کردن تو که خدای نکرده نیوفتی و بهت اسیبی نرسه.
عسلم خیلی خوب ایدا رو تلفظ می کنی همش دنبالم میای و صدام می کنی.وقتی می گم بوسم کن میای بغلم لباتو می چسبونی به صورتم.بعضی کلمات ساده مثل به به ,نه نه , ددددد و .....رو میگی. با اشاره منظورتو می فهمونی کنترل رو میاری به من میدی و به تلویزیون اشاره می کنی که باز کنم. گوشیم رو میدی اشاره می کنی که برات اهنگ بذارم و تو برقصی. هر اهنگی رو می شنوی شروع به رقصیدن میکنی.
میری پشت در قایم می شی بعد درمیای بیرون می گی اجوووووو.......
پسرم 13 ماهه شدی و هنوز از دندون خبری نیست می ترسم اصلا دندون درنیاری خیلی نگران بودم تقریبا یک ماه پیش بردمت دکتر. دکتر می گه اصلا مشکلی نیست. هر چقدر دیر تر دربیاد بهتره تا 15 ماهگی نرماله.برات امپول دسه هم زدیم تاثیر نکرد. چند ماهه اونقدر لثه هات سفید و متورم شده که ما فکر می کردیم دارن درمیان جشن دندونی هم برات گرفتیم
خونه ی مامان جون اینا که میریم. اونجا اونقدر با خاله دنیا و باباجون و مامان جون بازی می کنی که با گریه میاریمت خونه. اونجا مثل اینکه اصلا من رو نمی شناسی واصلا بغلم نمیای.
خونه ی عزیز اینا هم با عزیز و عمو جونت میونت خیلی خوبه. با عموت اونقدر بازی می کنی که صدای خندتون توی خونه می پیچه.
روز میلاد امام علی بود که رفتیم جلفا. بابایی همراهمون نبود اخه اونا روزهای تعطیل هم کار می کنن. ما با مامان جون اینا رفتیم. خیلی خوش گذشت .......
اینم عکسای جلفای الیار
عاشق این اسب شده بودی. تقریبا نیم ساعتی اونجا وایستادیم اخه پیاده نمی شدی. هر وقت تموم می شد گریه می کردی و تکونش می دادی. تقریبا 10 ,12 باری سوار شدی.با گریه پیاده ات کردیم.
عزیزم تقریبا از یه هفته مونده به تولدت از شیر خشک خداحافظی کردی و الان دیگه هم شیر گاو و هم شیر مادر می خوری.
عاشق حموم شدی اخه اولها اصلا خونه ی خودمون حموم نمی رفتی و گریه می کردی. چون از وقتی بدنیا اومده بودی خونه ی مامان جون اینا حموم میرفتی به همین دلیل مثل اینکه به اونجا عادت کرده بود اونجا اصلا گریه نمی کردی. ولی خونه خودمون می ترسیدی. ولی تازگیها خونه ی خودمون هم حموم میری اونقدر تو وانت بازی می کنی که اصلا دوست نداری از حموم بیرون بیای.
عسلم عزیز نذر سمنو داره هر سال می پذره. دو روز بعد تولدت داشتیم سمنو می پختیم . شما هم تو حیاط داشتی با دوستات بازی می کردی.
اینهم عکست به همراه پسر همسایمون علیسان و محیا جون
اینم الیار جونم خونه ی خاله مهناز من.....
راستی عزیزم برای اولین بار 14 اردیبهشت موهاتو با دستگاه توسط بابایی زدیم و موهای خوشگلت رو باد برد.چون موهات نامرتب بلند شده بود و کم پشت بود زدیم تا مرتب بلند بشه .
این هم کچل من بلافاصله بعد کچل شدن
این هم الیار بالای من که خودش ایستاده البته لاک به دست
کچل خوشتیپ من.....................
پسر گلم خیلی خیلی شکمویی. عاشق پلویی. دوست داری خودت غذا بخوری. من هم زیاد سخت نمی گیرم زیرت پاچه پهن می کنم میذارم خودت با بازی کردن بخوری. وقتی می بینی همه با قاشق غذا می خورن تو هم قاشقت رو بدست می گیری و گاهی هم با قاشق به بشقابت می زنی ولی با دست می خوری
اونقدر مهربونی که وقتی می گم به من هم بده قاشقت رو تو دهن من میذاری. قربون دل مهربونت برم
داشتم یخچالمون رو تمیز می کردم که..................
عزیز دل مامان در حال بازی با اسباب بازیهاش...................
اینهم عکس هفته قبله که خونه ی مامان جون اینا داشتی شیطونی می کردی
قربون خنده هات برم عزیزم. امیدوارم هیچ وقت خنده از لبات دور نشه عشق کوچولویم