14 ماهگی پسرم
پسر شیرینتر از عسلم ......ببخشید که با کلی تاخیر 14 ماهگیت رو تبریک می گم. اخه این روزها به قدری شیطون شدی که فرصت نمی کنم به کارهام برسم اونقدر به من وابسته شدی که همش پشت سرم گریه می کنی میای به پاهام می چسبی که بغلت کنم نمی زاری به کارهای خونمون هم برسم.
تقریبا اواسط خرداد ماه عمه زیبا اینا از انزلی اومدن. چون شهریور ماه عروسیه عمو فرهاد هستش تصمیم داشتن شهریور بیاین. ولی عمه زیبا دلش برات تنگ شده بود به خاطر دیدار شما واسه چند روز اومدن.هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شدی عمه جون میومد دنبالت و می برد طبقه پایین خونه ی عزیز کلی باهت بازی می کرد. خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت.یک هفته بعد رفتن عمه زیبا اینا,عمه رباب اینا از تهران اومدن. همش با اونا در گردش و مهمونی بودیم یا هم مهمون داشتیم خلاصه که سرمون خیلی شلوغ بود. شما هم با پسر عمه ارمین همش بازی می کردی و به تو هم خیلی خوش گذشت.
عزیزم برات از پیشرفت هات بگم. که خیلی خوب راه میری و به همه جای خونه سرک می کشی. عاشق بیرون رفتنی پشت سر هر کسی که می خواد بره بیرون گریه می کنی که تو رو هم با خودش ببره. بیشتر کلمه ها رو می گی و با اشاره منظورتو میرسونی. به اب اشاره می کنی و می گی اب. کفشاتو میاری به من میدی و می گی دیدیر همون (گیدیر) یعنی بپوشون.گوشی رو به من میدی که برات کارتون حسنی رو بزارم.وقتی هم تموم می شه با اشاره بهم می فهمونی که دوباره برات بزارم. اگه ببینی تلویزیون خاموشه کنترل رو برمیداری و دکمه هاشو اونقدر میزنی که بلاخره روشن می شه. خوابت هم خیلی خوب شده. شبها ساعت 10 می خوابی و صبحها خیلی زود ساعت 6:30موقع رفتن بابایی بیدار می شی ولی بعد یکم بازی دو ساعت می خوابی و ظهرها هم معمولا ساعت 2 می خوابی و ساعت 6 بیدار می شی.
الیار جونم اشتهات ماشالله خیلی خوبه همه چی می خوری. ولی چون خیلی پر جنب و جوشی وزنت کمه تو 14 ماهگی برده بودمت کنترل 10کیلو و 200 گرم و قدت هم 77 و دور سرت هم 14 سانت بود.خانوم بهداشت که می گفت خوبه ولی من دوست دارم تپل تر بشی.
بریم سراغ عکسات..........
عکس خوشگلم خونه ی عمه ناهید..........
عروسی یکی از اقواممون..............
عزیزم عاشق صحبت کردن با تلفنی هر وقت ایفون رو میبینی گریه می کنی که گوشیشو بدیم باهاش صحبت کنی. باباجون برات یه تلفن کهنه داده اونقدر با مزه میشینی باهاش صحبت می کنی.
اینهم جوجه هات که بیچاره ها رو خیلی اذیت می کردی همش می گرفتشون و گردن بیچاره ها رو فشار میدادی.اخرش هم کلاغ بردشون.
اینهم پرنده های فینچی الیار. که یکی شو بابا جون برات خریده ما هم برای اینکه تنها نمونه یکی دیگه هم خریدیم. اونقدر اونا رو دوست داری بهشون جی جی می گی.
اونقدر مهربونی که هر چیزی بخوری میاری دهن من هم میذاری قاشقت رو با زور دهنم میزاری حتی شیرتم میاری دهن من میزاری.
تو این عکست هم به پرنده هات شیر میدی.......
اینهم عکست با علیسان پسر همسایمون که خیلی دوست داره و خیلی خوب باهات بازی می کنه.
الیار بالام در حال بازی با اسباب بازیهاش
با عمه زیبا اینا رفته بودیم گردش. این عکساتم تو پارک جنگلی فیرورق گرفتیم.
اینهم عکست با بابایی تو پارک.........
موقعی که برات عصبانی می شم زود چشات و می بندی .داشتم ازت عکس می گرفت هر کاری می کردم نگام نمی کردی با صدای بلند صدات کردم که فکر کردی دعوات می کنم و این شکلی شدی......
وقتی دیدی دعوات نمی کنم بلاخره نگام کردی.......
اصلا لباس پوشیدن رو دوست نداری هروقت از حموم درمیای میری داخل چادر پنهون می شی که لباس نپوشی.
عسلم از دست تو نمی تونم اشپز خونه برم یا کابینت ها رو باز می کنی و همه چی رو میریزی زمین یا هم با لباس شویی و .......بازی می کنی
دوست داری جاهای کوچولو بری پنهون بشی........
عاشق خوردن کرم شکلاتی . دوست داری خودت بخوری قاشق رو ازم می گیری و خودت می خوری
پسر گلم, چند روز پیش رفتی خاک گلدون رو رو فرشامون ریختی منم برات عصبانی شدم. تو هم ازم قهر کردی.هر وقت قهر می کنی میری دراز می کشی هر چقدر صدات می کنم بهم اهمیت نمیدی.
قربون قهر کردنت برم پسر شیرینم. عاشقتم.