بدون عنوان
خوشگل مامان اولین چهارشنبه سوریت مبارک
سلام پسر نازنینم و دوستان مهربونم
دوستان گلم امیدوارم خونه تکونی زیاد خسته تون نکرده باشه. من که واقعا از پا افتادم. تقریبا از اولهای اسفند شروع کرده بودم تازه تموم شدم .اخه کار با این وروجک ها خیلی سخته تا الیار نمی خوابید من نمی تونستم کار کنم اخه خیلی به من وابسته است همش پشت سرم گریه می کرد و حتی نمیذاشت بالای نرده بون برم میومد نرده بون رو تکون میداد تا من بیام پایین.یه بار هم داشتم اشپز خونه رو تمیز می کردم دیدم الیار داره چیزی می خوره و به من نگاه می کنه می خنده با زور دهنشو باز کردم دیدم یه تیکه شیشه کوچولو پیدا کرده می خواد بخوره. با زور در اوردم خدا رو هزار مرتبه شکر الیارم رو حفظ کرد و هیچ جاشو نبرید.واقعا خدا لطف کرد و یه معجزه شد.بعد اون اتفاق دیگه تا الیار نمی خوابید من کار نمیکردم.
الیار جونم هفته فبل پنجشنبه عمه جونا یکی از بندانزلی و یکی از تهران اومدن. خونمون حسابی شلوغ و پر جمعیت شدیم ما هم که طبقه بالای عزیز اینا هستیم حسابی خوش می گذره. عمه هات دلشون برات خیلی تنگ شده بود به خاطر دیدن تو چند روز زودتر اومدن. تو هم که خونه رو شلوغ می بینی کیف می کنی.همش با پسر عمه هات بازی می کنی.
دیروز هم اولین چهارشنبه سوریت بود عسلم. همه خونه ی عزیز جمع بودیم عمه ها و زن عمو اینا و مامان جون اینا. غروب جلو خونمون اتیش روشن کردیم و حسابی خوش گذروندیم. شما هم بغل باباجون بودین و خیلی می ترسیدی صدای ترقه ها رو که میشنیدی لباتو ورمیچیدی. باباجون هم که خیلی روت حساسه همش می گفت تو رو ببریم داخل .اخرش دیدم خیلی می ترسیدی و خوابت میومد بردم خونه و خوابوندمت. با بابایی ازت چند تا عکس گرفتم ولی متاسفانه هیچ کدوم خوب نشدن.
روز جمعه هم عمو جون فرهاد برات قربونی نذر کرده بود و برات گوسفند سر برید واقعا دستش درد نکنه شرمندمون کرده بود.شما هم از گوسفند می ترسیدی و وقتی میدیدی گریه می کردی.با زور چند تا عکس گرفتم
اینجا هم با زور می خندونیمت و اما قیافه شما..........
عزیزم 10 اسفند دومین سالگرد وفات عمه من بود. روحش شاد و یادش گرامی
اینهم عکست تو مراسم عزاداری تو مسجد. رفتی بالای منبر داری دست دسی می کنی
خونه ی عزیز.........
الیار جونم نشستی بالای مبل.......
عسلم وقتی بهت می گم لا لا کن سرتو روی بالش میذاری البته به این سادگیا نمی خوابی بعد جند دقیقه بلند میشی و به شلوغیهات ادامه میدی
داشتیم خونه ی مادربزرگ من صبحونه می خوردیم دیدیم از کنار میز یه پیشی اومده سنگک می خوره
اینجا هم سوار ماشین باباجون هستی. عاشق ماشین سواریی
اشپزخونه ی مامان جون اینا....... زیر صندلیها داری بازی می کنی
مثلا از دست تو سطل اشغال و جا دستمال کاغذی رو پنهون کردم تو فسقلی زیر میز پیدا کردی و ذوق می کنی
اینهم مدل خوابیدنت. تو خواب خیلی ورج و وورجه می کنی.
قربون خوابیدنت برم خوشگلم. خوابت شیرین باشه. عاشقتم مرد کوچولویم