پسر نازم دلپیچه داره
سلام پسر نازنینم این روز ها خیلی بلا شدی صبح تا شب گریه می کنی وقتی هم گریه می کنی شیر منو نمی خوری .می ترسم شیر خشکی بشی.اصلا اروم نداری خیلی کم می خوابی خیلی نگرانتم بلاخره بردیمت دکتر صریحی. دکترت رو عوض کردیم . دکتر گفت دلپیچه داری برات دارو نوشت. داروها رو سر وقت بهت می دادم ولی باز اروم نمی گرفتی. شنبه دیگه اونقدر گریه کردی صدات گرفت من هم باهات گریه می کردم اخه چیزی از دستم بر نمیومد نمی دونستم چته. من وبابایی و عزیز همش بغلت می کردیم یه کم اروم می شدی باز شروع می کردی. مامان جون و بابا جون بخاطرت شب ساعت 12 اومدن خونمون.مامان جون که بغلت کرد زود خوابیدی.نمی دونم چرا تو خونه ی اونا اصلا گریه نمی کنی.شاید چون از بیمارستان اومدی...